پادکَست پلتفرم بوی🎙

در بخش پادکست پلتفرم بوی، می توانید پادکست های ما را در مورد موضوعات مختلف مربوط به فناوری دیجیتال، از جمله برانامه نویسی،اخبار نرم افزار و سخت افزار ،ابزار،اپلیکیشن های جدید و فناوری های جدید گوش دهید. مجموعه فوق العاده متنوعی از پادکست های سرگرم کننده و آموزنده را گردآوری کرده ایم. عمیقاً به آنچه که همیشه و بیشتر علاقه دارید، در پلی لیست پادکست های پلتفرم بوی به آن توجه شده، از پادکست های گفتگویی گرفته تا نقدهای پیشگامانه. و از همه اینها که بگذریم، آرشیو ما را در پلتفرمی گوش کنید که برای شنوندگان و سازندگان به خوبی طراحی شده است.

دست آخر

مرضیه خانم

بر اساس داستان واقعی گوینده

22 سالم که بود ما تو یه خونه آپارتمونی 4 طبقه زندگی میکردیم که تو هر طبقه اش 2 تا واحد بود به جز
طبقه ما، که همکف میشد. در واقع صاحبخونه مون پارکینگشو تبدیل کرده بود به یک واحد خیلی بزرگ با دو تا اتاق خواب که پنجره ای
سمت حیاط داشت. برای ورود به آپارتمون باید اول از حیاط رد میشدی و بعدم میرسیدی به در ورودی ساختمون.
همین موضوع باعث میشد هرزگاهی حس کنجکاویم گل کنه و به کسایی که وارد ساختمون میشن سرکی بکشم و ببینم چه خبره …
البته خیلی وقتا پای درسم بودم. اون موقع ها دانشجو بودم و مدام سرم تو کتاب و این چیزا بود و خیلی به اطرافم توجهی نمیکردم تا اینکه یه روز،
برای یه پیرزن و یه پیرمرد در ساختمون براشون باز شد و وارد حیاط شدن.
وقتی که داشتن طول حیاط رو طی میکردن به خوبی از گوشه پنجره اتاقم صداشون رو میشنیدم که پیرمرده به پیرزنه میگفت: پس خونه
جدیدمون اینجاست؟….پیرزنم تایید کرد که آره جای خوبیه ولی فقط یکم پله زیاد داره. در ادامه صحبت هاشون که دیگه کامل نزدیک در
رسیده بودن بازم پیرمرده گفت: “پس خونه تازمون اینجاست. اینجا قراره بمونیم” من فقط همینجاش رو شنیدم و بعدشم وارد ساختمون شدن و دیگه
چیزی نشنیدم. بعدها فهمیدم این دو تا به دور از بچه هاشون تصمیم گرفتن تو این سن و سال برای خودشون مستقل بشن
و روزهاشون رو بگذرونن. براشون خیلی خوشحال بودم که تو اون سن و سال صاحب یه خونه تازه شدن، هرچند مستاجری،هرچند کوچیک،
بلاخره یه جایی رو برای خودشون دست و پا کردن.اما این خوشحالی من خیلی طول نکشید و خیلی زود از دست این همسایه های
جدید حسابی عاصی شدم. داستان از این قرار بود.
پیرزنه هر وقت از طبقه ها پایین میومد و میرفت مغازه سرکوچه، چند دقیقه بعد پیرمردم میومد پایین و جلوی در ساختمون میشست و داد میزد:
مرضیــــه خانـــم ! مرضیــــه خانـــم !
یکبار، دوبار، سه بار نه خیلی بیشتر … همش داد میزد مرضیه خانم ، مرضیه خانم! .. داد میزد بلند میگفت.
چند باری قابل تحمل بود ولی بعدا انقدر تکرار شد این قضیه که حسابی کفریم کرد.
پیرمرده نمیتونست بیشتر از در بیرون بره چون میترسید گم بشه.واسه همین از همون جلوی در فریاد زدن هاش شروع میشد و وقتی هم که خانمش میرسید
اول آرومش میکرد میگفت: من اینجام، نترس، مغازه بودم و بعدشم دستشو میگرفت و آروم آروم میرفتن بالا.
خلاصه روزها و هفته ها گذشت.بعضی وقتا حسابی از کوره در میرفتم و با یه قیافه خیلی عصبی جلوی پنجره وایمستادم که زنش وقتی میاد ببینه منو که شاید
یکم بیشتر از شوهرش مراقبت کنه. اونم متوجه میشد و یه لبخندی از روی فهمیدن و رضایت میزد ولی خب بازم تکرار میشد.
یک ماه از اومدنشون گذشته بود که یه شب نزدیک ساعت های 11 صدای گریه اومد.
احتمالا حدس بزنید که چی شد …
صبح دانشگاه داشتم و خیلی زود خوابیده بودم ولی صدای گریه و این باز و بسته شدن در واحد های ساختمون خواب رو ازم گرفت.پاشدم ببینم
چه خبره ؟! فهمیدم که پیرمرده مرده. یه آمبولانس به زحمت اومده بود تو کوچه و دو نفر مامور با برانکارد داشتن میرفتن بالا. اون موقع از لای در دیدم که
بابام با صاحبخونه و پسرش دارن به دو تا مامور آمبولانس کمک میکنن تا جنازه پیرمرد رو از پله ها پایین بیارن.
خانمش رو میدیدم که خیلی ریز و یکسره یه دستش به برانکارد پیرمرد و یه دست دیگه اش جلوی دهنش داشت گریه میکرد.خیلی مصیبت داشتن که جنازه رو
از اون پله ها پایین ببرن و برانکاردم مدام به در و دیوار میخورد و روی دیوار خط مینداخت. انگاری پیرمرده نمیخواست اونجا رو ترک کنه.
میدونم قصه تلخیه و این پایان خوبی برای پادکستم نیست.
هیچوقت به این اتفاق زندگیم فکر نکرده بودم … هیچوقت به صداها و رفت و آمد قصه های دیگران توجه نمیکردم و حتی با خودم فکر میکردم
خب اینا هم مثل بقیه.تا اینکه سالها گذشت.
داستان های زیادی خوندم، فیلم های رمانتیک زیادی دیدم، از لیلی و مجنون برام گفتن، از عاشقی، از دیوانگی از خیلی چیزا. شعر خوندم، شعر گفتم اما از بین همه
تجربیاتی که داشتم برای من صداهای اون پیرمرد جلوی در، شد زیباترین آوای عاشقانه ای که به عمرم شنیده بودم. همون مرضیه خانم گفتنایی که اعصابم رو بهم میریخت شد
زیباترین کلام عاشقانه که وقتی داستانش رو برای هرکسی میگم مفهوم و رنگ و بو میگیره.
ما تو زندگیمون خیلی تعریف ها از عشق میشنویم و براش کلی نماد در نظر میگیریم ولی قافل از اینکه عشق حقیقی، به شکلی ساده و غیر منتظره ای جایی کنارمونه .. و ما بی توجه به اصل
داستان با اتفاقات کوچیک از اون غافل میشیم و اون رو نمیبینیم ….
پرسیدند آیا او را در حد مرگ دوست داری؟
گفتم بالای قبرم از او صحبت کن تا ببینی چطور جسم بی جان مرا زنده می‌کند…
امیدوارم یه روزی یه جایی، شاید یه شهری تو یه یکی از کوچه هاش، همه ما ….سرانجام عشق واقعی رو پیدا کنیم ….
پلتفرم بوی.

 

دست دوم

صدایی از اعماق قلبم

یه جایی صدایی از اعماق قلبم صدا می‌زنه
ممکنه همیشه خواب ببینم رویاهایی که قلبم رو می‌بره
با اشک و اندوه و غم بسیار
می‌دونم اونطرف تر یه جایی من پیدات می‌کنم
هر وقت که زمین می‌خوریم به آسمون ابی بالای سرمون نگاه می‌کنیم
و با رنگ آبی اون بلند می‌شیم
اما اولین بار جاده‌ی طولانی، تنهایی، انتهای دوردست و ناپدید شدن
می‌تونم با این دو دستم روشنایی در آغوش بگیرم
وقتی که خداحافظی کنم قلبم از حرکت میسته
در احساس لطیف، تن ساکت خالی من به چیزی که حقیقت داره گوش فرا میده
تعجب از زندگی تعجب از مردن
اون وقت با باد و شهد و گل‌ها با هم می‌رقصیم
♩ ♪ ♫ ♬ ♭ ♩ ♪ ♫ ♬ ♭ ♩ ♪ ♫ ♬ ♭ ♩ ♪ ♫ ♬ ♭
جایی یه صدایی از اعماق قلبم بهم میگه خواب هات رو ببین نزار ازت جدا بشن
من از غم یا اندوه دردناک زندگی صحبت نمیکنم اما گاهی هم به جای صحبت آوازی برات میخونم، آوازی از جنس زمزمه صدا !
هرگز نمی‌خوایم فراموش کنیم در هر خاطره گذرایی همیشه راهنمایی برای ما وجود داره
وقتی که یه آینه شکسته میشه تکه‌های متلاشی‌شده‌ی روی زمین پخش می‌شه
اونوقت نگاه‌های از زندگی جدید دور تا دور ما منعکس میشه
پنجره‌ی آغاز آروم و بی حرکت مثل نور جدیدی از سپیده دمه
بزار تن خالی ساکت من پر بشه و احیا بشه
نه نیازی به جستجوی بیرون هست نه از دریا با قایق گذشتن
بذار درون من بدرخشه
درسته اینجا درون منه
من یه روشنایی یافتم که همیشه همراه منه ….. یه روشنایی که همیشه با منه …

♩ ♪ ♫ ♬ ♭ ♩ ♪ ♫ ♬ ♭ ♩ ♪ ♫ ♬ ♭ ♩ ♪ ♫ ♬ ♭

تغییرش بده

یه روز صبح از خواب پاشدم و آماده برای حاضر شدن و رفتن به سرکارم. اون روز احساس اضطراب و ناامیدی میکردم. موقع بیداری انگیزه ای برای از تخت
بلند شدن نداشتم و همش این فکر تو سرم بود که ” ای بابا بازم یه روز تکراری دیگه” “حالا نرم چی میشه ؟ شرکتشون ورشکسته میشه یا بدون من از هم میپاشه؟”
فکر به اینکه چی درسته و چی غلطه، با تسلط به کلنجارهای جسم و ذهنم تکونی خوردم و بلاخره پاشدم.
اما این افکار تمومی نداشتن، همش زیر لب غر میزدم از هول دادنای ادمها تو مسیر مترو و اتوبوس، لحظه ها سرپا ایستادن برای رسیدن به مقصد در کنار صدها نفری که نمیشناسیشون ولی قراره
بوشونو تحمل کنی اونم تو فاصله چند سانتی خودت و با خودت بگی “چقدر دیگه از این مسیر لعنتی مونده تا برسم؟!”..حالا اگه یه ترافیکم تو راه بهت بخوره که دیگه وای !
حالا تازشم مونده، کارهای تکراری، صبحونه ناهارتم که یادت رفته ببری و از همه مهمتر نیروی جدیدی هم اومده شرکت که قراره کلی با قارو قور شکمت اون وسطا جلوش از دست آوردهای
چند سالت و بگی و آماده اش کنی برای کاری که خودت دیگه دوس نداری.
راستی چرا دوس ندارم؟ … مگه از اولش اینطوری بوده ؟ … چی شد اون ذوق و شوقم برای کاری که میخواستم؟
پاسخی که میخوام بهتون بدم جوابی که سالهاست بهش رسیدم و از هرجهتی دیدم که چقدر درسته. و شاید حتی اگر منم نگم خودتون یه روز بهش میرسین ولی بهتر که الان بدونین.
پیش از اینکه بگم چه چیز بود که در من تغییر کرد میخوام یک داستان خیلی کوتاه براتون بگم که جوابم داخلشه … اگر زود فهمیدن یه آفرین به خودتون بگین
میگن یه روزی یک آدم عاقلی داشت از جایی رد میشد.دید 3 نفر دارن یه دیوار رو میسازن، اومد جلو و از اولی پرسید: “شما دارین اینجا چیکار میکنین؟” نفر اول در جواب گفت: “ما عمله ایم! ..چیکار میکنیم به نظرت؟
داریم عملگی میکنیم دیگه” .. مرد سری تکون داد و رفت و از نفر دوم پرسید: “شما دارین اینجا چیکار میکنین؟” نفر دوم در جواب گفت: “ما بناییم و داریم اینجا دیوار میسازیم.”
مرد سری تکون داد و رفت و از نفر سوم پرسید: “شما دارین اینجا چیکار میکنین؟” نفر سوم یکم عرق از صورتش پاک کرد و با لبخند گفت: “ما داریم برای بچه های آینده این مملکت مکانی برای پرورش
و تعلیم و ترتیبشون میسازیم. این دیوار یه مدرسه اس!”
دوستان عزیزم، این اتفاق چیو داره به ما میگه ؟ همه چیز به نگرش شما بستگی داره. شما میتونید باز به محل کارتون به دید یک مکان تکراری و خسته کننده نگاه کنید و روزتون رو با این دید خراب کنین
یا با تفکر به جنبه های مثبت کارتون لحظاتی پر از شور، شوق و علاقه رو برای خودتون رقم بزنید و جوری کار کنید که هیچکس تابحال نکرده !
هر شغلی، جنبه‌های مثبتی و منفی داره. حتی اگر شغل شما خیلی تکراری و خسته‌کننده به نظر میرسه سعی کنید برای ادامه دادن فقط جنبه‌های مثبت اونو پیدا کنید وگرنه اینجا و اونجا نداره و خیلی
دیر یا زود این نوع نگرش از شما یه ادم همیشه عاصی میسازه که به خیلی چیزا راضی نیست!
همچنین سعی کنید روی اهدافتون تمرکز کنید. به این فکر کنید که چرا به این شغل علاقه‌مند شدید و چه اهدافی رو از قبل دنبال میکردید؟ حتی اگر شغلتون هیچ چیزی به اندوخته هاتون اضافه نمیکنه، که کمی
محال به نظر میرسه اما با این حال همیشه منتظر اتفاقات تازه باشید و از همکاراتون هر روز یاد بگیرید. اگر بتوانید روی اهداف خودتون متمرکز بشید بهتون قول میدم انگیزه بیشتری برای کارتون پیدا میکنید.
و در نهایت همین ها کافیه تا روزتون رو پر انرژی شروع کنید و با حس و حال خوب اتفاقای تازه ای رو رقم بزنید.ممنون که همراه من بودید.
پلتفرم بوی

فایل های صوتی قدیمی

سمفونی مردگان – عباس معروفی

حافظ – غزل شمارهٔ ۳۵۹

از اخبار سایت ، آموزش، دکلمه، شعر، تِرند

بپرس تا بسازم🎙 

با پلتفرم بوی همراهی کن ؟@#!
پادکست های من. مغز پنهان. اخبارسایت.
ادامه دهید، اینبار پا روی پای خود بگذارید

فقط با پرسیدن می توانید به هر آموزش و هر چیزی که می خواهید در پادکست های پلتفرم بوی بشنوید، دسترسی دارید.

هرجایی گوش بده~./

کارگاه برای ساخت محتوای صوتی

پادکستتو بساز! ~

این فقط ما نیستیم که پادکست میسازیم، شما هم بسازید. ما فایل های خام استفاده شده خود را جهت تولید محتوای صوتیتان به اشتراک میگذاریم. در کارگاه پادکست پلتفرم بوی شما میتوانید به طیف وسیعی از افکت های صوتی از پیش تعریف شده و موزیک های بی کلام مناسب گویش به طور کاملا رایگان استفاده کنید. همچنین در بخش مشارکت کارگاه میتوانید فایل های خود را برای قرار گیری در بخش افزودنی های کارگاه برای ما ارسال کنید.

حالا دیگه با کارگاه پادکست پلتفرم بوی همه حرفی برای گفتن داریم …

راه های ارتباط با ما

شما می توانید از طریق روش های زیر با کارشناسان بخش پادکست پلتفرم بوی ارتباط بگیرید .

ما کجا هستیم ؟

در حال حاضر وب سایت پلتفرم در مکان خاصی جهت مراجعه حضوری استقرار ندارد .

ساعات پاسخگویی

کارشناسان ما همه روزه از ساعت 10 صبح الی 8 شب آماده پاسخگویی به سوالات شما هستند .

به ما ایمیل بزنید

شما می توانید با آدرس ایمیل زیر در هر زمانی با ما مکاتبه کنید.

info@platformboy.com

با ما تماس بگیرید

شما می توانید برای ارتباط تلفنی با شماره زیر تماس بگیرید.

xxxxxxxxxxxxxx

سوالی دارید بپرسید ؟

    مسیر و راه حل ها

    مسیر و راه ها

    شروع به کار

    دنیای فناوری دیجیتال

    جستجو در سایت

    ارتباط با ما

    شماره گذاری

    قدم اول

    خدمات بیشتر

    لینک و دسترسی های بیشتر در پلتفرم بوی

    فروشگاه و خریدنی

    خدمات پلتفرم بوی

    آموزش و کمک آموزشی

    برای سلامتی و تندرستی

    توسعه دهندگان

    ابزارهای ویژه

    درباره پلتفرم بوی

    هنر و سرگرمی

    پشتیبانی و سرویس دهی

    پرداخت 

    درباره پلتفرم بوی

    پشتیبانی و سرویس دهی

    پرداخت 

    قوانین و دسترسی

    قوانین دسترسی به محتوا

    در این بخش کاربران میتوانند شرایط استفاده و دسترسی به محتواهای ارائه شده در پلتفرم بوی را مطالعه نمایند.

    شرایط و قوانین دسترسی

    شرایط و قوانین استفاده

    شرایط و قوانین کامل استفاده از وب سایت پلتفرم بوی در این بخش توضیح داده شده است.

    قوانین و مقررات سایت

    قواعد آپدیت محصولات

    کلیه قواعد مربوط به آپدیت محصولات طراحی شده توسط پلتفرم بوی را در این بخش مطالعه نمایید.

    قواعد آپدیت محصولات

    * تبلیغات در پلتفرم بوی - میتوانید برای توسعه و رشد کسب و کارتان در پلتفرم بوی تبلیغات خود را نمایش دهید. برای کسب اطلاعات بیشتر درباره روش های تبلیغاتی ما بر روی این لینک کلیک نمایید.